به گزارش سرویس فضای مجازی
خبرگزاری صدا و سیما به نقل از مهر؛ خبرنگار جنگ رزمندهای ایست که به جای سلاح میکروفون و دوربین به دست میگیرد تا راوی قصههای ترکخورده جنگ باشد. کمتر عادت داشتیم زنان را در صحنههای جنگ ببینیم اما «الطاف احمد» دوربین و میکروفونش را به معرکه جنگ برد تا راوی رشادت رزمندگانی باشد که به گفته خودش دقایقی بعد از مصاحبه به خیل شهدا میپیوستند. پخش یک فیلم ویدئویی از این بانوی رزمنده و پیامهای پرشور و غرورآفرینش موچ گستردهای را در فضای مجازی به وجود آورد تا مخاطبان سلام ها و درودهایشان را نثار این بانوی از جان گذشته کنند.
پخش این ویدئو بهانهای شد تا مهمان این بانوی لبنانی الاصل در شبکه خبری پرستی وی شویم و قصههای جنگ زده و زخم خوردهاش را از نزدیک بشنویم.
من متولد روز پیروزی الهی هستم
خانم احمد بعد از پخش ویدئویی و پیام شما در موصل به مخاطبان پرس تیوی نام شما بر سر زبانها افتاد. تعداد زیادی مشتاق بودند از شما به عنوان خبرنگار زن مسلمان که در حادثهخیزترین منطقه جهان قرار دارد بدانند. پس در ابتدا خود را برای ما معرفی کنید.
«الطالف احمد» متولد 14 اوت 1988 در منطقه «بنت جبیر» لبنان هستم. این منطقه خیلی معروف است، چون اسرائیلیها به آن شهر نفرین شده میگویند و اسرائیل این شهر را هفت مرتبه ویران کرده است. سال 2006 همه تحلیگرهای اسرائیلی روی سقوط آن تمرکز کرده بودند، چراکه سقوط آن به معانی برنده شدن در جنگ بود. ما طبق اسمی که سید حسن نصرالله گذاشته به آن، شهر مقاومت و آزادی می گوییم و روز به دنیا آمدن من مصادف با روزی بود که «سیدحسن نصرالله» آن را روز پیروزی الهی نامیده بود. کارشناسی ارشد خود را در در رشته ترجمه انگلیسی، عربی و فرانسه از دانشگاه لبنان و همچنین دانشگاه بین المللی لبنان گرفته ام.
از خانواده خود بگویید و این که از لحاظ دیدگاه های سیاسی و فرهنگی در چه سطحی هستند؟
چهار برادر دارم و از لحاظ سیاسی خانواده ام پیرو هیچ دیدگاه سیاسی خاصی نیستند و مثل هر خانواده دیگری که از جنوب لبنان آمده، عرق به حرکت مقاومت حزب الله به رهبری سید حسن نصراله را دارند و ایشان برای ما به معنای همه چیز است و با تمام وجود حاضر هستیم در این راه ایستادگی کنیم. مردم جنوب لبنان محافظه کار هستند، اما در مواردی مثل تحصیل یا کار کردن دخترها که در سایر کشورهای عربی دید سخت گیرانه و محدودی دارند، اینطور نبوده و تشویق هم می کنند.
ایران، برای مردم جنوب لبنان اهمیت زیادی دارد
چطور شد به شغل خبرنگاری علاقه مند شدید و به خصوص اینکه خبرنگار جنگ هستید؟
در اوایل بیشتر برای جاهای مختلف، کار ترجمه انجام می دادم تا این که شش سال پیش، پیشنهاد کار از پرس تی وی شد و کار خود را با خبرنگاری منطقه بحرانی، از جنوب لبنان با پرس تی وی شروع کردم و از این طریق به اربیل و سپس به بغداد اعزام شدم. سرتاسر جبهه بغداد را پوشش داده ام و در تمام این سال ها با ارتش حرکت کرده ام. با توجه به سابقه مذهبی و کار و مشاهداتم، خانواده ام به من توصیه کردند که پرس تی وی برای کار مناسب است. آن زمان پرس تی وی دنبال خبرنگار در منطقه بود.وقتی کارم را با پرس تی وی شروع کردم دقیقا همزمان با حمله اسرائیل به جنوب لبنان بود. مایل بودم که اخبار و واقعیت های این منطقه از زبان کسی که در آنجا بوده و تحت تاثیر وقایع است، به زبان انگلیسی به همه دنیا برسد. در عین حال برای من خیلی مهم بود که برای یک رسانه ایرانی کار کنم، برای این که ایران برای ما مردم جنوب لبنان، خیلی اهمیت دارد، چون بارها که ما تحت حمله قرار گرفتیم، کشوری که پشت ما ایستاد، حمایت کرد و ما را نجات داد، ایران بود.
وقتی خبرنگار جنگ شدید، افرادی بودند که شما را از این کار منع کنند؟
بله خیلی، به خصوص افرادی که ضد حکومت ایران و مقام معظم رهبری هستند و به من می گویند که:«چرا تو را می فرستند؟چرا تو را که یک زن هستی به این نقاط می فرستند؟» که من به آنها می گویم:«کسی من را نمی فرستد، من خودم می خواهم که به این مناطق بروم و آزادی شخصی دارم.» در حقیقت پرس تی وی به من می گوید جلو نرو. وقتی برای اولین مرتبه پیشنهاد دادم که به اربیل بروم، چون پرس تی وی خبرنگاری را از دست داده بود، نگران بود و نمی خواست که بروم ولی گفتم که نهایت راه این است که می خواهم برای امام حسین(ع) شهید شوم.
با توجه به این که خطرات خبرنگاری در جنگ را می دانید، به خصوص این که این خطرات برای یک خانم، بیشتر است، هدف شما از وارد شدن به صحنه نبرد و جنگ و تهیه گزارش از وقایع دفاع مظلومان مقابل تروریست های جهان که نتیجه تربیت دشمنان اسلام هستند، چه چیزی است؟
جوابم مذهبی خواهد بود، ایراد ندارد؟ اما صادقانه خواهد بود.
خواهش می کنم، بفرمایید.
راه این که ما همیشه می گوییم می خواهیم سرباز امام زمان(عج) باشیم، این است که هر روز با این ذهنیت و روش زندگی کنیم و سرباز امام زمان بودن، به این معنی نیست که حتما کلاشینکف یا اسلحه های دیگر دست بگیریم. ما می توانیم به طرق دیگر به وظیفه خود عمل کنیم و این هم یک روش سرباز امام زمان بودن است. وظیفه ما انجام وظیفه نسبت به امام زمان و اهل بیت است و حداقل کار این است که در حال حاضر که عقاید دین واقعی آنها را دشمنان پیدا و پنهان مورد حمله قرار داده اند، به اینجا آمده و ماهیت اصلی و حقیقت را فاش کنیم و ماهیت اصلی را نجات دهیم. من دوست دارم که در این راه خدمت کنم تا جایی که در این راه خدا من را به طریق شرافتمندانه ای از این دنیا ببرد.
معتقد به شهادت هستید؟
بله، اگر به شهادت اعتقاد نداشته باشیم، نمی توانیم به امام زمان(عج) اعتقاد داشته باشیم. تمام امامان ما شهید شده اند.
با آموزش های رزمی و نظامی هم آشنایی دارید؟
خیر، ولی به خاطر این که هر روز با فرماندهان و ارتشی ها هستم، یاد گرفته ام که کدام سلاح را در کدام جنگ استفاده می کنند و چه سلاح هایی دارند و هر کدام از کدام کشور می آید. نکات نظامی را به صورت تئوری یاد گرفته ام ولی به شکل عملی نه. سلاح من میکروفن و دوربینم است.
حین تهیه گزارش، آیا اتفاق خاصی هم برای شما یا تیم همراهتان افتاده است؟
اتفاقات زیادی افتاده است. شهر «خالدیه» نزدیک «فلوجه» است که خالدیه شهر کوچک تری به نام «البوکنعان» دارد که وقتی ما وارد آنجا شده بودیم، پلیس عراق هم حضور داشت. تک تیراندازهای چینی را دیدیم که جزء داعش بودند. آنها به دستشان سرم وصل می کردند و حدود چهار روز پشت سر هم می نشستند تا به هدف خود برسند. آنها تکان نمی خوردند و خوردن و نوشیدن نداشتند، اسلحه های آنها که قناسه است دوتا سه کیلومتر برد دارد، همان جا که بودیم آنها از نزدیک شلیک کردند و چند نفر از نیروهای پلیس عراق کشته شدند ولی برای تیم ما اتفاقی نیفتاد. یا مثال دیگر این که چند وقت پیش به شهر «الرمادی» منطقه «الحدیثا» رفتیم. آنجا ازمناطقی بود که کاملا در محاصره داعش درآمده بود و تنها راه رفتن به آنجا از طریق هلی کوپتر ارتش بود. بعد از تهیه گزارش و موقع برگشت، داعش تشخیص داده بود که این هلی کوپتر نظامی است و از نزدیک شروع به شلیک کردن کرد که به سختی جان سالم به در بردیم.
چقدر خطیر و هولناک!
جدیدترین اتفاق هم این بود که دو هفته پیش از آزادی موصل، این حرف پیچید که «ابوبکرالبغدادی» از موصل به سمت «بعاش» رفته است. عملیاتی که انجام شده بود، پاکسازی مرز سوریه و عراق بود و بعاش در همان منطقه است. به همراه ارتش به این منطقه رفتیم، در حالی که فکر می کردیم داعش عقب نشینی کرده است، اما در تمام طول مسیر دوربین های کنترل از راه دور و مواد منفجره کار گذاشته بودند که وقتی وارد مسیر شدیم، داعش شروع به منفجر کردن مواد منفجره کرد که بلافاصله از آنجا خارج شدیم.
به نظر شما چه انگیزه و طرز تفکری باعث می شود که افراد غیر بومی مثل چینیها، برای همکاری با داعش به عراق بیایند و حتی روزها و شب ها تکان نخورند تا به هدف بزنند؟
داعش یا گروه های متفاوت در عراق، دو دسته دارند که به یکسری از آنها مهاجرون می گویند. این ها کسانی هستند که برای عراق نبوده و از کشورهای دیگر آمده اند و سال های خیلی زیاد تحت مغزشویی قرار گرفته اند. تمام مناطق جنوب شرقی آسیا یکسری مدارس خاص دارند که وهابیون و عربستان، تمام پول بچه ها را داده، بودجه را تامین کرده و ذهن این ها را از کودکی به شیوه خود تربیت کرده است. اکثر مهاجرون در افغانستان با طالبان بوده اند و در پاکستان هم بوده اند. این افراد تمام منطقه را گشته اند و در مقام رهبر بقیه قرار می گیرند و چون از بچگی معتقدند که اگر بمیرند، همین الان به بهشت می روند حتی قاشق و چنگال در جیب خود می گذارند و یک باور برای آنها شده است. «البولکنعان» یکی از اصلی ترین محل های استقرار مهاجرون بود که حدود ششصد الی هفتصد نفر از آنها در این منطقه هستند. یک گروه هم هستند که محلی بوده و برای کشور عراق هستند. این ها باور یکسانی را با مهاجرون ندارند. بلکه هدفشان با آنها یکسان است و کسانی هستند که عده ای از آنها از حکومت سابق و زمان صدام هستند. هر گروهی که در عراق و با دولت فعلی مخالف است، به یاران محلی داعش می پیوندد. یک دسته کوچکی هم بین این محلی ها هستند که از روی فقر بسیار زیاد با پول جذب می شوند و یا به خاطر منفعت هایی که می گویند این ها را به شما می دهیم، گول خورده و عضو می شوند.
داعش در گروه خود گازگیرنده دارد
در حال حاضر وضع زندگی مردم در مناطقی که تحت سلطه داعش بوده است به چه شکلی است؟به خصوص اوضاع زن ها و کودکان؟
در مناطقی که آزاد شده، همه مردم، چه زن یا بچه هنوز می ترسند و هر چه به آنها می گویی که منطقه آزاد شده، دائم فکر می کنند شاید داعش برگردد و ترس دارند. کوچکترین شایعه ای اگر بشود، همه از محلی که هستند، فرار می کنند و می خواهند به محل دیگری بروند. در مورد زن ها، یکسری هستند که به آنها زن های مسلمان می گویند که شوهرانشان با داعش بیعت کرده اند و به آنها احترام می گذارند و مثل قانون طالبان عمل می کنند که تمام صورت و دست را باید بپوشانند و اگر کمی از این قوانین تخطی شود، مجازات می شوند. مجازات از گاز گرفتن تا شلاق زدن است. به نظر خنده دار است اما داعش یک عده ای زن در گروه خود دارد که به آنها گازگیرنده می گویند.
دسته دیگر، زن ها و دختران سنجاری و ایزدی هستند که از اوت 2014 آنها را از تمام مناطق دزدیده اند. آنها از سن 6 تا حدود 45 سال هستند. مذهب اینها غیر از اسلام است و برخلاف مسلمان ها که مجبور می کنند خود را بپوشانند، اینها را مجبور می کنند تا بیش از اندازه پوشش باز داشته و آرایش های غلیظ داشته باشند و می گویند که در جامعه مشخص باشند که برای چه اینجا هستند. از اینها استفاده بازرگانی کرده و آنها را معامله می کنند. آنها را از هفت تا هفت هزار دلار می فروشند که در واقع برده فروشی است و مرتب با همدیگر معاوضه می کنند. در مناطق آزاد شده ای که می رویم، بچه ها می ترسند پیش ما آمده و حرف بزنند و فکر می کنند که اگر داعش برگردد چه کار با آنها می کند.
مردها در این میان چگونه هستند؟
به یکی از مناطقی که چند دقیقه از آزادی آن می گذشت، رفتیم و دیدیم که مردها به گوشه ای رفته و ریش های بلند خود را با قیچی کوتاه می کردند، چون در زمان سلطه داعش، مجبور به بلند کردن آن بودند. از آنجایی که این مناطق مدت ها یا سال های طولانی تحت کنترل داعش بوده، تلویزیون، ماهواره یا هیچ وسیله ارتباط جمعی و رسانه ای نداشتند و وقتی آزاد می شوند، نیروهای عراقی اعلامیه پخش می کنند و مجبور می شوند که به این طریق بگویند ما منطقه را آزاد کرده ایم و می توانید بیرون بیایید. زمانی که نیروهای عراقی به منطقه ای برای آزادسازی نزدیک می شوند، نیروهای داعش، بچه ها را جلو آورده و جلیقه انتحاری به آنها می بندند و مردها و زن ها را به عنوان سپر انسانی استفاده می کنند که از ورود نیروهای عراقی جلوگیری کنند.
در گزارشی که از شما پخش و باعث شهرت شما شد، صحبت هایی داشتید، بفرمایید که فی البداهه بوده یا از قبل آماده کرده بودید؟
خیر، از قبل به من خبر نداده بودند که یک مراسم به صورت زنده است و فکر می کردم که مثل همیشه قرار است ارتباط زنده برقرار شود و گزارش دهم. وقتی از من سوال شخصی شد، خیلی برایم عجیب بود و هیچ آمادگی از قبل نداشتم. تمام حرف هایم از صمیم قلب و صادقانه بود، ذهنیتی بود که دارم و الگویی است که به آن نگاه می کنم. سعی می کنم راه الگویم حضرت زینب(س) را پیش بگیرم، اما ایشان استاندارد را خیلی بالا گذاشته اند و من نمی توانم به آن برسم.
این ارتباط زنده دقیقا چه روزی انجام شد؟
این ارتباط زنده در دهمین سالگرد راه اندازی پرس تی وی گرفته شد که خیلی اتفاقی به صورت زنده مجری شروع به صحبت با من کرد و من نمی دانستم که یک سالن مملو از جمعیت در حال تماشای این گزارش هستند. یک هفته بعد از آن، موصل آزاد شد.
حضرت زینب(س)، اولین زن خبرنگار جنگ
در جایی از گزارشتون گفته بودید که فارغ التحصیل مکتب خبرنگاری حضرت زینب هستید، در این باره توضیح دهید.
حضرت زینب(س) اولین زن خبرنگار جنگ بود که در تاریخ می توانیم مشاهده کنیم که با حجاب، همراه تمام مردهایی که رفته بودند، به خط مقدم جبهه رفت و آنطور که مدارک نشان می دهد قضیه کربلا حدود اوت یا همان وسط تابستان بوده است. به نظر من قضیه به اینجا بر می گردد که کربلا می تواند مهمترین جنگ در تاریخ اسلام محسوب شود چراکه می شود از کربلا درس های زیادی برای امروز گرفت. به نظر من کربلا دو جنبه جنگ و رسانه داشته است که جنبه نظامی را امام حسین(ع) بر عهده داشته اند و جنبه رسانه ای به عهده حضرت زینب(س) بوده است، یعنی امام حسین، حضرت زینب را به خاطر جبنه رسانه ای برده بودند که قبل و حین و بعد جنگ موثر بوده است و بعد از جنگ سخنرانی معروفی که در کوفه می کنند. مردمی که تحت تاثیر خاندان امویه قرار گرفته و فکر می کردند که اهل بیت امام حسین(ع) خوارج هستند و وقتی یک نفر قصد صدقه دادن داشته است، حضرت زینب قبول نکرده و می فرمایند ما خاندان اهل بیت هستیم و بعد کم کم مردم را به حقیقت وامی دارد. در حقیقت کار حضرت زینب(س) این بوده که در برابر تبلیغات ضد دین آن زمان که یزید و معاویه در مورد این خاندان و اسلام واقعی راه انداخته بودند، ایستاده و مقاومت کرده و حقیقت را به مردم نشان دهند و در این راه فداکاری می کند و حتی در آخر از یتیمان کربلا نگهداری کرده و جلوی کشته شدن امام زین العابدین را گرفتند. هدف دیگر ایشان این بود که حقیقت، جزئیات و واقعیات واقعه کربلا به گوش مردم برسد و اگر الان مطلبی از کربلا می دانیم، به خاطر نقش رسانه ای حضرت زینب(س) است و باید درس بگیریم که حضرت زینب از حقایق گزارش درست کرد که همان حالت خبرنگاری بود.
راه من راه امام زمان(عج) است
شما در جایی از گزارش گفتید که می خواهید مثل حضرت زینب(س) باشید و برای این که به هدفتان برسید خبرنگاری جنگ را انتخاب کرده اید. چطور می خواهید به این هدف برسید؟آیا فقط خبرنگار جنگ بودن برای ادامه دادن راه بانوی کربلا کافی است؟
خبرنگار جنگ بودن یکی از آنهاست. وقتی می خواستند حرم حضرت زینب (س) را از بین ببرند و کمپینی برای این کار تشکیل شد. مهم تر آنهایی بودند که پیگیری کردند و مقابل این ها ایستاده و مقاومت کرده و از حرم حفاظت می کنند. در حقیقت حمله ای که در اول به حرم شد، مثل یک زنگ خطری بود که همه را بیدار کرد که این جدی است و باید به پا شد و دفاع کرد. الان برای من که زمان جنگ است خبرنگار بودن مهمی است، ولی اگر ان شالله یزیدیان این زمان که داعش هستند، شکست بخورند و تمام شود، الگوی اصلی ام حضرت زینب(س) و هدفم انتشار اسلام است. دشمنان در همه جا تبلیغات ضد دین راه انداخته و اسلام هراسی کرده اند و دروغ هایی در مورد اسلام می گویند تا راه امام زمان را خدشه دار کنند. می خواهم تا جایی که می توانم تلاش کنم حقایق را به مردم بگویم و سعی می کنم این کار را انجام دهم. راه من، راه امام زمان(عج) است و در نهایت هر چیزی که من را به آن راه ببرد.
حجاب من در گزارشها، غیرمسلمان ها را به تحقیق وا می دارد
به نظر شما چقدر نوع پوشش و حجاب شما حین تهیه گزارش در صحنه نبرد می تواند در شناساندن و معرفی کردن جنایت های تروریست هایی مثل داعش تاثیرگذار باشد؟
وقتی که من با این حجاب و ظاهرم در خط مقدم جبهه و روبروی داعش می آیم و در مورد آنها گزارش می دهم، مسلما وقتی کسی من را می بیند متوجه می شود که مسلمان هستم. به خصوص این برای من خیلی مهم است که وقتی بیننده انگلیسی زبان غربی از پرسی تی وی می بیند من که مسلمان هستم در برابر کسانی که ادعای مسلمانی می کنند ایستاده ام و ضد آنها حرف می زنم. قطعا این گزارش مخاطب را به فکر وامی دارد که چطور این مسلمان است و آنها هم که می گویند مسلمان هستند. بنابراین منجر به فکر کردن بیشتر آنها در باره اسلام می شود که بشناسند و بفهمند که اسلام آنها، واقعی نیست. ما هیچ وقت نمی توانیم مردم را مجبور کنیم به چیزی ایمان بیاورند و باور کنند. وقتی ما همه حقایق را جلوی آنها گذاشته و نشان دهیم، خودشان شروع به فکر کردن و تصمیم گیری می افتند.
به نظر خودتان چه کارهایی در زندگی انجام داده اید که باعث لطف و نگاه حضرت زینب(س) شده اید و توانسته اید در راهی قدم بردارید که ادامه دهنده راه ایشان است؟
قطعا این یک موهبت است ولی من خودم نمی دانم و نمی توانم بگویم چه کار خوبی در زندگی ام انجام داده ام.شاید تنها موردی که یادم می آید و کار خوبی کرده ام این است که وقتی 8 ساله بودم در یک مراسم عزاداری سید حسن نصرالله راجع به حضرت زینب(س) صحبت می کرد و وقتی تعریف کرد که چطور چادر ایشان را آتش زدند، از آن لحظه تصمیم گرفتم باید حجاب داشته باشم و اگر حجاب نپوشم به شخصی که برای ما این همه فداکاری کرده، خیلی ناسپاسی است. از آن لحظه تصمیم گرفتم راه حضرت زینب(س) را در زندگی داشته باشم و حداقل کار خوبی که می توانم انجام دهم این است که حجاب داشته باشم و سعی کنم راه ایشان را ادامه دهم و این ممکن است تنها کار خوب و کوچکی بوده باشد که انجام داده ام.فکر نمی کنم که دلیلش این باشد ولی تنها کار خوبی بوده که در زندگی ام انجام داده ام. صادقانه بگویم حمله ای که به حرم حضرت زینب(س) در سوریه شد، بسیار موثر شدم. خیلی سخت است و صحبت درباره این مسائل قطعی نیست.
سخت ترین لحظات تهیه گزارش چه زمانی بوده است؟
یکی از سخت ترین لحظات نبرد موصل بود که منجر به آزادسازی آن شد که نبرد در قسمت شرقی از اکتبر 2016 شروع شد و تا ژانویه 2017 ادامه داشت و غرب موصل تا ماه پیش طول کشید. ما در این مدت طی 24 ساعت مراسم اربعین و مراسم هایی که در نجف و کربلا بود را پوشش می دادیم و بعد به بغداد می رفتیم که 400 کیلومتر بود و سپس سعی می کردیم در عرض یک روز جبهه جنگ را پوشش دهیم. برای پوشش مراسم اربعین کنار جاده می ایستادیم و با مردمی که شرکت کرده بودند، صحبت می کردیم. طی کردن این فاصله ها خیلی سخت بود و سعی می کردیم بهترین پوشش را داشته باشیم و دائم در حرکت بودیم. چون تنها خبرنگار زن در بین تعداد زیادی مرد و سرباز هستم، همیشه حواسم است که مسائل مذهبی و اخلاقی را رعایت کنم. به عنوان مثال اگر در مسافت صد یا دویست کیلومتر همه هم، بخوابند من نمی خوابم چون به ارزش هایم احترام می گذارم و آب نمی خورم. یا در همه جا که نیروهای نظامی و سربازها هستند، من تنهایی در گوشه ای می نشینم و دائم حواسم هست که کاری نکنم تا ارزش هایم خدشه دار شود که کمی سخت است.
پرس تی وی؛صدای بی صداها
از وقتی خبرنگار بحران و جنگ شدید، با توجه به تمام سختی های این مسیر چه مسئله ای باعث استوارتر شدن هدفتان شده است؟
همین شعار پرس تی وی که صدای بی صدا بودن و رنجی که مردم تحمل کرده و مشاهده می کنند که رسانه ای به آنها اهمیت می دهد، است. دلیل مهم دیگر تاثیری است که این کار بر روحیه سربازان دارد، چرا که تکفیری ها تبلیغ های ضد دین و سیستم انتشار خبر بسیار قوی دارند. وقتی ما به این شکل با سربازان می رویم و لحظه به لحظه را به دنیا گزارش می دهیم و ثابت می کنیم که در حال پیشروی هستند، روحیه سربازها را خیلی بالا می برد و دیدن این روحیه و احساس مردم از شعار ما که صدای بی صداها است، برای من از همه چیز مهم تر است.
در هنگام تهیه گزارش در صحنه های نبرد، امدادهای غیبی و الطاف الهی را دیده اید؟
در هر قدم و راهی که رفته ایم خدا از ما حفاظت کرده است، گویی همه ما در تمام جاهایی که رفتیم، یک الهام خیلی قوی در قلبمان داشتیم. به عنوان مثال می دانستیم که اینجا برویم امن است، انگار به ما الهام می شد یا این که اگر اینجا برویم اتفاقی می افتد بدون این که اطلاعی داشته باشیم و بعد از آن می دیدیم که دو ساعت بعد یک اتفاقی افتاده یا بمب گذاری کرده بودند یا داعش آمده بود. کم کم برایم ثابت شد که خدا در حال محافظت است و این حس ها را داده است. دیگر نمی ترسیم از این که بخواهیم جایی برویم. حتی اگر تمام فوتیجهای تک تیراندازها را ببینید، مشاهده می کنید که انفجارها خیلی نزدیک ما بوده ولی برای ما هیچ مشکلی پیش نیامده است و برای همین خیالمان راحت است و مطمئن هستیم که خدا از ما محافظت می کند.
بسیاری از مجروحین حاضر به ترک صحنه نبرد نیستند
حتما در حین تهیه گزارش ها با مجروح یا شهدا هم برخورد داشته اید؟
متاسفانه هر چند روز یک بار می گویند که:«یادت هست که با فلان شخص رفته بودیم؟ او کشته شد.» و مرتب خبر کسانی را می دادند که می شناختم. طی عملیات موصل به منطقه «بیجی» رفته بودیم که بین تکریت و موصل بود. آنجا با سه نفر مصاحبه کردیم که بعد از مصاحبه به میدان نبرد رفتند و هر سه کشته شدند و حتی به پخش هم نرسیده بود. وقتی خواستیم اسامی آنها را گزارش بیاوریم، از اسم شهید استفاده کردیم و به عنوان مثال گفتیم:«شهید فلانی، آخرین مصاحبه.»
مجروح های بسیار زیادی هستند که علی رغم زخمی شدن، حاضر نیستند میدان جنگ را ترک کنند و اصرار بر ادامه نبرد دارند.سید حسن نصرالله روز حضرت عباس را روز مجروح نسبت می دهند و کسانی هم که در میدان جنگ هستند، همین احساس را دارند و خودشان را متصل به حضرت ابوالفضل(ع) می دانند.
زمانی که در مراسم اربعین برای تهیه گزارش رفته بودم، یکی از مدافعان حرم تیپ فاطمیون را دیدم که همراه برادرزاده اش آمده بود. او با این که مجروحیت شدید داشت ولی پیاده آمده بود و به قدری تعهد و وابستگی خاص داشت که می خواست در عراق هم مبارزه کند.
مدافعان حرم، سربازان گمنام هستند
نظر شما درباره مدافعان حرم که از کشورهای دیگری به مثل عراق و سوریه برای دفاع از مردم مظلوم و حریم اهل بیت(ع) می روند، چیست؟
به نظر من، این افراد آنطور که شایسته است، اعتبار لازم را دریافت نمی کنند حتی نه تنها اعتبار لازم را نمی گیرند بلکه در اکثر رسانههای غربی از این افراد یک چهره شرور و خبیث یا دخالت کننده به نمایش گذاشته می شود. درحالی که قهرمان های واقعی این جنگ، این افراد هستند که از همه علایق و دوست داشتنی های خود گذشته و به این راه آمده اند. ما اینجا مثل اعضای یک بدن هستیم و منظورم به شیعه و سنی بودن نیست، این مسئله فراتر از دین است و نباید کاری به دین نداشته باشیم. همه ما انسان هستیم و اگر بخواهیم ارزش های خاص و ناب انسانیت را در نظر بگیریم، این نوع نگاه را داریم. چون این باور را داریم که اگر به جنوب لبنان حمله می کنند، ایران درد آن را احساس می کند یا به عراق حمله کنند سوریه هم درد را احساس می کند، چون همه از یک پیکر هستیم. به شیعه و سنی مربوط نیست و به مسیحی ها و ایزدی ها کمک می شود در صورتی که هم کیش نبودند. ما هر کاری کنیم نمی توانیم از این افرادی که از خانواده می گذرند و می روند، تشکر کنیم، چراکه از زندگی و سرزمین خود گذشته اند و نه تنها آنها قهرمان هستند بلکه زن های این ها نیز رزمنده و قهرمان هستند که این مصیبت را تحمل می کنند. به نظر من مدافعان حرم سربازن گمنام هستند و دنبال جذب کردن رسانه نیستند.
ایران، مادر ما است
به مناسبت روز خبرنگار، خاطره ای را برایمان تعریف کنید.
می توانم درباره اثر ایران روی خود بگویم؟ این اولین مرتبه ای است که به ایران می آیم.
بله بفرمایید.
ایران مثل مادر ما است، چون زمانی که ما در منطقه ای بودیم که اسرائیل می گفت من آنجا را می خواهم و هیچ کسی هم اهمیت نمی داد، تنها کشوری که مقابل آنها ایستاد و از ما حمایت کرد، ایران بود. وقتی ایران آمدم و همه جا پرچم ایران را می دیدم، حس خوبی داشتم و بیشتر از آن، این بود که همه جا تصاویر امام خمینی(ره) و امام خامنه ای بود که رهبر ما هم محسوب می شوند. ما می گوییم که ایشان معاون امام زمان هستند و این باعث به وجود آمدن لبخند بزرگی روی لب هایم شد. هر مکانی که آدم قدم می گذارد یک حسی دست می دهد. به عنوان مثال وقتی به سامرا می روید، حس غربت در دلتان می نشیند. وقتی به کاظمین می روید، حس می کنید که بی عدالتی بزرگی در حق این امام کاظم(ع) شده است. وقتی به کربلا می روید احساس دلشکستگی می کنید و وقتی به حرم حضرت ابوالفضل(ع) می روید حس شجاعت پیدا می کنید. وقتی وارد حرم امام علی(ع) می شوید، بیشترین حسی که دست می دهد افتخار است، نمی خواهم بگویم این همان است چون دو حس متفاوت است اما وقتی وارد ایران شدم و این عکس را همه جا دیدیم، حس افتخار به من دست داد.
همانطور که رهبر انقلاب فرموده اند، ما فرماندهان جنگ نرم هستیم و بیشترین جنگی که در این زمان درگیر هستیم، نظامی نیست و جنگ نرم است. باید سعی کنیم همانطور که ایشان فرموده اند ذهنیت یک فرمانده نرم را داشته باشیم تا این که بتوانیم در این راه پیش برویم.