پخش زنده
امروز: -
امروز هشتم محرم،روزی است که بیشتر به فضائل نخستین شهید عاشورا از بنى هاشم،حضرت علی اکبر(ع) پرداخته میشود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صداوسیما، براساس نقل از کتابهای تاریخی از جمله کتب مقاتل، شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان، فداکاریها و رجزهایش دلیل آن است.
وقتى امام حسین ۰ (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد.
آن هنگام که جز اهل بیت امام حسین (علیهالسلام) کسی باقی نمانده بود، اولین سرباز امام از خاندان او و بزرگترین فرزندشان، حضرت علیاکبر (علیهالسلام)؛ برای دفاع از حریم حسینی، اذن مبارزه خواستند.
در بیان شهادت حضرت علی اکبر (ع)
مادر آنجناب لیلی بنت ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است، و عروه بن مسعود یکی از سادات اربعه در اسلام و از عظمای معروفین است و او را مثل صاحب یس و شبیهترین مردم به عیسی بن مریم گفتهاند؛ و علی اکبر علیه السلام جوانی خوش صورت و زیبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سیرت و خلقت اشبه مردم بود به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله شجاعت از علی مرتضی علیه السلام داشت، و به جمیع محامد و محاسن معروف بود چنانکه ابوالفرج از مغیره روایت کرده که یک روز معاویه در ایام خلافت خویش گفت سزاوارتر مردم به امر خلافت کیست؟ گفتند جز تو کسی را سزاوارتر ندانیم، معاویه گفت نه چنین است بلکه سزاوارتر برای خلافت علی بن الحسین علیه السلام است و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و جامع است شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و حسن منظر و فخر و فخامت ثقیف را.
بالجمله آن نازنین جوان عازم میدان گردید، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی اکبر علیه السلام، چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأیوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت:ای پروردگار من گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان میرود جوانی که شبیهترین مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پیغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق میشدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان میکردیم، خداوندا بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرق و پراکنده ساز و در طرق متفرقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند، چون اجابت کردیم آغاز عداوت نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند.
آنگاه بر ابن سعد (ملعون) صیحه زد که چه میخواهی از ما، خداوند قطع کند رحم ترا و مبارک نفرماید بر تو امر ترا و مسلط کند بر تو بعد از من کسی را که ترا در فراش بکشد برای آنکه قطع کردی رحم مرا و قرابت مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله مراعات نکردی، پس به صوت بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: اِنَّ اللهَ اصْطفی آدمَ وَ نُوحاً وَ الَ اِبراهیمَ وَ الَ عِمرانَ عَلی العالمینَ ذُرِیّهً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ علَیمٌ؛ و از آن سوی جناب علی اکبر علیه السلام، چون خورشید تابان از افق میدان طالع گردید و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش که از جمال پیغمبر (ص) خبر میداد منور کرد.
لَمّا بَدا بَیْنَ الصُّفُوفِ وَ کبًّرَوُا
یُوْمی اِلَیْه بِها وَ عَیْنَ تَنْظُروُا
ذَکَروُا بِطَلْعَتِهِ النَّبِیَّ فَهَلَّلوُا
فَافْتَنَّ فیهِ النّاظِروُنَ فَاِصْبَعٌ
پس حمله کرد، و قوت بازویش که تذکره شجاعت حیدر صفدر میکرد در آن لشکر اثر کرد و رجز خواند:
نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ اَوْلی بِالنَّبِی
ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیِ عَلوِیّ
تَاللهِ لایَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّعی
اَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیًّ
اَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتّ یَنْثَی
وَلا یَزالُ الْیَوْمَ اَحْمی عْنَ اَبی
همی حمله کرد و آن لئیمان شقاوت انجام را طعمه شمشیر آتشبار خود گردانید. بهَر جانب که روی میکرد گروهی را به خاک هلاک میافکند، آنقدر از ایشان کشت تا آنکه صدای ضجه و شیون از ایشان بلند شد، و بعضی روایت کردهاند که صد و بیست تن را به خاک هلاک افکند. این وقت حرارت آفتاب و شدت عطش و کثرت جراحت و سنگینی اسلحه او را به تعب درآورد، علی اکبر علیه السلام از میدان به سوی پدر شتافت. عرض کرد کهای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب عظیم افکند آیا ممکن است که بشربت آبی مرا سقایت فرمایی تا در مقاتله با دشمنان قوتی پیدا کنم؟ حضرت سیلاب اشک از دیده بارید و فرمود واغوثاهای فرزند مقاتله کن زمان قلیلی پس زود است که ملاقات کنی جدت محمد صلی الله علیه و آله را پس سیراب کند ترا به شربتی که تشنه نشوی هرگز و در روایت دیگر است که فرمودای پسرک من بیاور زبانت را پس زبان علی را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خویش را بدو داد و فرمود که در دهان خود بگذار و برگرد به جهاد دشمنان.
فَاِنّی اَرْجُو ان ّضک لاتُمْسی حَتّی یَسْقیکَ جَدُّکَ بِکَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَهً لاتَظْمَا بَعْدَها اَبَداً
پس جناب علی اکبر علیه السلام دست از جان شسته و دل بر خدا بسته به میدان برگشت و این رجز خواند:
وَ ظَهَرَتْ مِنْ بَعْدِها مَصادِق
جُمُوعَکُمْ اَوْ تُعْمَدَ الْبَوارِقُ
الْحَرْبُ قَدْ باَنَتْ لَهاض الْحَقایِقُ
وَاللهِ رَبّ الْعَرْشِ لانُفارِقُ
پس خویشتن را در میان کفار افکند و از چپ و راست همی زد و همی کشت تا هشتاد تن را به درک فرستاد، این وقت مره بن منقذعبدی لعین فرصتی به دست کرده شمشیری بر فرق همایونش زد که فرقش شکافته گشت و از کارزار افتاد؛ و موافق روایتی مره بن منفذ، چون علی اکبر علیه السلام را دید که حمله میکند و رجز میخواند، گفت گناهان عرب بر من باشد اگر عبور این جوان از نزد من افتاد پدرش را به عزایش نشانم، پس همینطور که جناب علی اکبر علیه السلام حمله میکرد به مره به منقذ برخورد مره لعین نیزه بر آن جناب زد و او را از پا در آورد؛ و به روایت سابقه پس سواران دیگر نیز علی (ع) را به شمشیرهای خویش مجروح کردند تا یک باره توانائی از او برفت دست در گردن اسب در آورد و عنان رها کرد اسب او را در لشکر اعداء از این سوی بدان سوی میبرد و بهر بیرحمی که عبور میکرد زخمی بر علی (ع) میزد تا اینکه بدنش را با تیغ پاره پاره کردند. وَ قالَ اَبٌوالْفَرَجُ وَ جَعَلَ یَکرُّ کَرَّه بَعْدَ کَرَّهٍ حَتّی رُمِیَ بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فی حَلْقِهِ فَخَرَقَهُ وَ اَقْبَلَ یَنْقَلِبُ فی دَمِهِ؛ و به روایت ابوالفرج همینطور که شهزاده حمله میکرد بر لشکر تیری به گلوی مبارکش رسید و گلوی نازنینش را پاره کرد. آن جناب از کار افتاد و در میان خون خویش میغلطید و در این اوقات تحمل میکرد، تا آنگاه که روح به گودی گلوی مبارکش رسید و نزدیک شد که به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند کرد: یا اَبَتاه عَلَیْکَ مِنّیِ السًّلامُ هذا جَدّی رَسُولُ اللله یَقْرَؤُکَ السَّلام وَ یَقُولُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَیْنا؛ و به روایت دیگر ندا کرد: یا اَبَتاه هذا جَدیّ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ قَدْسَقانی بِکَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَه لااَضْمَأ بَعْدَها اَبَداً وَ هُوَ یَقُولُ العَجَلَ العَجَلَ فَاِنَّ لَکَ کَاساً مَذْخوُرَه حَتّی تَشْرِیَهَا السّاعَه. یعنی اینک جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و میفرماید:ای حسین تعجیل کن در آمدن که جام دیگر از برای تو ذخیره کردهام تا در این ساعت بنوشی پس حضرت سیدالشهداء علیه السلام بالای سر آن کشته تیغ ستم و جفا آمد، به روایت سید بن طاوس صورت بر صورت او نهاد: شاعر گفته:
شد جهان تار از قرآن ماه و مهر
گفت کای بالیده سر و سرفراز
کایمن از صیاد تیرانداز نیست
من در این وادی گرفتار الم
چهر عالمتاب بنهادش به چهر
سر نهادش بر سر زنوای ناز
این بیابان جای خواب ناز نیست
تو سفر کردی و آسودی ز غم
و فرمود خدا بکشد جماعتی را که ترا کشند، چه چیز ایشان را جری کرده که از خدا و رسول نترسیدند و پرده حرمت رسول را چاک زدند، پس اشگ از چشمهای نازنینش جاری شد و گفت:ای فرزند عَلَی الدُنیا بَعَدَکَ العفَا بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا.
شیخ مفید ره فرموده این وقت حضرت زینب سلام الله علیها از سراپرده بیرون آمد و با حال اضطراب و سرعت به سوی نعش جناب علی اکبر میشتافت و ندبه بر فرزند برادر میکرد، تا خود را به آن جوان رسانید و خویش را بر روی او افکند، حضرت سر خواهر را از روی جسد فرزند خویش بلند کرد و به خیمهاش بازگردانید و رو کرد به جوانان هاشمی و فرمود که بردارید برادر خود را پس جسد نازنینش را از خاک برداشتند و در خیمهای که در پیش روی آن جنگ میکردند گذاشتند.
مؤلف گوید: که در باب حضرت علی اکبر علیه السلام دو اختلافست.
یکی آنکه در چه وقت شهید گشته، شیخ مفید و سید بن طاوس و طبری و ابن اثیر و ابوالفرج و ... ذکر کردهاند که اول شهید از اهل بیت علیهم السلام علی اکبر بوده و تایید میکند کلام ایشان را زیارت شهداء معروفه السَّلامُ عَلیکَ یا اَوّل قَتیل مِن نَسْلِ خَیر سَلیل ولکن بعضی از ارباب مقاتل اول شهید از اهل بیت را عبدالله بن مسلم گفتهاند و شهادت علی اکبر را در اواخر شهداء ذکر کردهاند.
دوم اختلاف در سن شریف آن جنابست که آیا در وقت شهادت هیجده ساله یا نوزده ساله بوده، و از حضرت سید سجاد علیه السلام کوچکتر بوده یا بزرگتر و به سن بیست و پنچ سالگی بوده؟ و مابین فحول علماء در این باب اختلاف است، و ما در جای دیگر اشاره باین اختلاف و مختار خود را ذکر کردیم و بهر تقدیر این مدتی که در دنیا بود عمر شریف خود را صرف عبادت و زهادت و اطعام مساکین و اکرام وافدین وسعه در اخلاق و توسعه در ارزاق فرموده به حدی که در مدحش گفته شده:
لَمْ تَرَعَیْنُ نَظَرَتْ مِثْلَهُ مِنْمُحْتَفٍ یَمْشی وَلاناعِلٍ لابیات)
و در زیارتش خوانده میشود:
اَلسَّلامَ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصّدّیقُ وَ الشَّهیدُ الْمُکَرَّمُ وَ السَّیّدُ المُقَدَّمُ الّذَی عاشَ سَعیداً وَ ماتَ شَهیداً وَذَهَبَ فَقیداً فَلَمْ تَتَمَتَّعْ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ بِالْعَمَلش الصّالِحِ وَ لَمْ تَتَشاغَلْ اِلاّ بِالْمَتْجَرش الرّابِحِ؛ و چگونه چنین نباشد آن جوانی که اشبه مردم باشد به حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و اخذ آداب کرده باشد از دو سید جوانان اهل جنت، چنانچه خبر میدهد از این مطلب عبارت زیارت مرویه معتبره آن حضرت اّلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ و آیا والده آن جناب در کربلا بوده یا نبوده؟ ظاهر آنست که نبوده و در کتب معتبره نیافتم در این باب چیزی. و، اما آنچه مشهور است که بعد از رفتن علی اکبر علیه السلام به میدان، حضرت حسین علیه السلام نزد مادرش لیلی رفت و فرمود برخیز و برو در خلوت دعا کن برای فرزندت که من از جدم شنیدم که میفرمود دعای مادر در حق فرزند مستجاب میشود الخ به فرمایش شیخ ما تمام دروغست.
رجز حضرت على اکبر «ع»
فرزند بزرگ سید الشهدا و شبیه پیامبر که روز عاشورا فداى دین شد. مادر على اکبر، لیلا دختر ابى مره بود. در کربلا حدود ۲۵ سال داشت. سن او را ۱۸ سال و ۲۰ سال هم گفتهاند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. على اکبر شباهت بسیارى به پیامبر داشت، هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار. به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین «ع» چهره به آسمان گرفت و گفت:
«اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه...» شجاعت و دلاورى على اکبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان، فداکاریها و رجزهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. على اکبر وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود:در خواب دیدم سوارى مىگوید این کاروان به سوى مرگ مىرود. پرسید:مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود:چرا.
گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم! روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند او بود. گر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان میرفت، امام حسین «ع» در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.
على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانهاى با انبوه سپاه دشمن نمود.
هنگام جنگ، این رجز را مىخواند که نشان دهنده روح بلند و درک عمیق اوست:
انا على بن الحسین بن على
نحن و رب البیت اولى بالنبى
تالله لا یحکم فینا ابن الدعى
اضرب بالسیف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى عربى
پیکار سخت، او را تشنهتر ساخت. به خیمه آمد. بى آنکه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود. پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد. وقتى امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. صورت بر چهره خونین على اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد:
«قتل الله قوما قتلوک...» و تکرار مىکرد که: «على الدنیا بعدک العفا»؛ و جوانان هاشمى را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. على اکبر، نزدیکترین شهیدى است که با حسین «ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین «ع» قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.
الگوى شجاعت و ادب، اکبر
در دانه فاطمى نسب، اکبر
فرزند یقین ز نسل ایمان بود
پرورده دامن کریمان بود
آن یوسف حسن، ماه کنعانى
در خلق و خصال، احمد ثانى
آن شاهد بزم، سرو قامت بود
دریا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم مىپوشید
از کوثر عشق، جرعه مىنوشید
از فرط عطش فتاده بود از تاب
گردید ز دست جد خود سیراب
در راه خدا ذبیح دین گردید
بر حلقه عاشقان نگین گردید
داغش کمر حسین را بشکست
با خون سرش حناى خونین بست
دیباچه داستان حق، اکبر
قربانى آستان حق، اکبر
آن هنگام که جز اهل بیت امام حسین (علیهالسلام) کسی باقی نمانده بود، اولین سرباز امام از خاندان او و بزرگترین فرزندشان، حضرت علیاکبر (علیهالسلام)؛ برای دفاع از حریم حسینی، اذن مبارزه خواستند.
در زیارت ناحیه مقدّسه که از لسان امام دوازدهم شیعیان حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجهالشریف» آمده: «السّلام علیک یا اوّل قَتیل مِن نَسلِ خیرَ سلیلٍ مِن سُلالَهِ ابراهیم» ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب مقاتلالطالبین، پس از یاران امام حسین (علیهالسلام) اوّلین شهید را علی اکبر دانسته است.
ام شریفشان علی و کنیهی مبارکشان ابوالحسن است و به نقل «مقتل الحسین مقدم» در حادثهی کربلا حدود بیستوهفت سال داشتند.
درباره تاریخ ولادتشان مشهور است که در یازدهم ماه شعبان سیوسه هجری ولادت یافتند. برای امام حسین (علیهالسلام) به جز ایشان دو پسر دیگر که نام آن دو نیز علی بوده، نقل شده است.
علیاصغر شش ماهه و علیبنالحسین حضرت زینالعابدین (علیهماالسلام) که به ایشان علیاَوسَط هم میگفتند.
پس از ظهر عاشورا بود که با شهادت یاران امام، علیاکبر با همگان وداع کرد.
در این هنگام اهل حرم و همهی بستگان دورتادور ایشان را گرفتند و میگفتند: «اِرحَم غُربَتَنا لا طاقَهَ لَنا علی فراقِک» به غربت ما رحم کن علی جان که ما را بر فراق تو طاقت نیست.
تویی که شبیهترین مردمان به رسول خدا هستی «خَلقاً و خُلقاً» و، چون دلمان برای دیدار او پر میزد به قد و بالای تو نگاه میکردیم.
ولی علیاکبر (علیهالسلام) که تشنهی وصال محبوب است و بی تاب دیدار اجداد طیّبش و امام زمان خود را تحت فشار میبیند، سوار بر اسب امام حسین (ع) که «لاحق» و به نقلی «ذوالجناح» نام دارد؛ عازم میدان میشود.
در روز عاشورا بعد از این که مردی فریاد برآورد که «ای علی، تو با یزید نسبت خویشاوندی داری، بیا و از حسن جدا شو که در امانی»، فرمود:
«اِنَّ قرابهَ رسولالله احقُّ اَن مُرعی»
و چنین شعار آغاز کرد:
«أنا عَلیُ بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله اَولی یا لنَّبی»
«تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی اضرب بالسیف احامی عن ابی»
«ضَربَ غلامٍ هاشمی قُریشی»
«من علی فرزند حسین فرزند علی هستم، به خدا (کعبه) سوگند ما به پیامبر سزاوارتریم. سوگند به خدا این زنازاده نمیتواند بر ما حکم کند. با شمشیر شما را میکُشم واز پدرم حمایت میکنم.»
بعد از حملهی اوّل که نزد پدر برای تجدید قوا آمدند تشنگی امان از ایشان برده که حسین (علیهالسلام) زبان علیاکبر (علیهالسلام) را در دهان گرفت مکید و و سپس نگین انگشترش را به او داد و فرمود این نگین را بگیر و در دهانت بگذار، امیدوارم به زودی جدّت را ملاقات کنی و از دستان او سیراب شوی.
در مقاتل که این حرکت را از امام (علیهالسلام) میخوانیم چه خوب است که دربارهی درس نهفته در آن کمی بیندیشیم. چرا که با در نظر گرفتن همهی مصائب وارده بر امام و خانوادهشان به هر حال در حادثه عاشورا یک نبرد رزمی و جنگی رخ داده؛ و امام اگر بر بالین تکتک شهدا آمدند و یا این که زبان در کام علیاکبرشان گذاشتند حتماً به منظوری بوده است.
آنچه تحلیلگران این رفتار امام با علیاکبر، نوشتهاند حاکی از این است که هر سه رفتار
۱. زبان در دهان نهادن امام در کام علیاکبر (علیهالسلام)
۲. وعدهی سیراب شدن از دست جدّشان
۳. دادن انگشتری خود به منظور گذاشتن در دهان علیاکبر (علیهالسلام)
در آن موقعیّت در استحکام بخشیدن و مقاومت فرزندشان، اثر روانی داشته است. چرا که وعدهی دیدار جدّش بهترین برخورد در تثبیت موقعیّت ایمانی آن جوان فداکار بود و علاوه بر آن گویای این است که نائل آمدن مقام انسان تا جایی که از دست رسول خدا جام بنوشد؛ بدون رسیدن به فوز شهادت میسّر نیست؛ و اگر امام زبان در کام علیاکبر مینهاد برای این است که از شیره جان مقام ولایت به او بنوشاند تا از آن علم الهی، ولی خدا بهرمند شود.
همانطور که در گذشته پیامبر خدا زبان در دهان علی نهاد و به فرمودهی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام):
«هزار باب علم بر او گشوده شد که از هر بابی هزار باب دیگر»
بالاخره لحظهی وصال علیاکبر (علیهالسلام) نیز، مانند شهدای دیگر فرا رسید و او که دست پرورده مکتب انسان ساز ولایت بود، از جام وعده شدهی پیامبر نوشید و به شهدای کربلا ملحق شد.
بانگ برآورد که «یا اَبَتاه عَلَیْکَ مِنّیِ السًّلامُ، هذا جَدّی رَسُولُ الله یَقْرَئُکَ السَّلام وَ یَقُولُ: عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَیْناو شَعِقَ شَهقَهَ فارِق الدنیا»
یا ابتا، این جدّمان رسول خداست. بر تو سلام میرساند و میفرماید: به سوی ما شتاب کن.
این جا همهی انبیاء و اولیای سلف منتظر قدوم مبارک شمایند.
سیراب شدم آن چنان که وعده داده بودی و سلامت را به تمام منتظرانت خواهم رسانید.