پخش زنده
امروز: -
سفیر ایران در لبنان گفت: تقویت جبهه مقاومت و پیش بردن مسیر سیاسی برای اجبار رژیم صهیونیستی به قبول شکستش در این دوره از درگیریها وظیفه ماست.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ شبکه خبر در گفتگوی ویژه خبری با مجتبی امانی سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان تحولات سیاسی و میدانی لبنان بعد از شهادت سیدحسن نصرالله را بررسی کرده است.شرح این گفتگو:
مقدمه مجری: راجع به تحولات سیاسی و میدانی لبنان پس از شهادت سیدحسن نصرالله صحبت خواهیم کرد، اما برنامه امشب به جهت حضور سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان که اولین حضور تلویزیونی ایشان هست بعد از مجروحیت به نظرم از یک ویژگی خاصی برخوردار است.
در خبرهای امروز به آگاهی شما رسید که سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان که پس از مجروح شدن در انفجار تروریستی موسوم به پیجرها در بیروت برای درمان به تهران منتقل شده بود به محل ماموریت خود برمی گردد. آقای دکتر امانی امروز پیش از عزیمت به لبنان با وزیر امور خارجه آقای دکتر عراقچی دیدار کرد آقای عراقچی در این دیدار با تاکید بر ضرورت اتخاذ همه تدابیر لازم و به کار گیری امکانات سیاسی و بین المللی برای توقف فوری جنایات رژیم صهیونیستی علیه لبنان دستور العمل لازم را برای دوره پیش رو به سفیر کشورمان ابلاغ کرد.
آقای دکتر امانی اولین سفیر جانباز جمهوری اسلامی ایران هستند که در میدان عملیات به درجه جانبازی نائل شدند بعد از عملیات طوفان الاقصی و امشب افتخار میزبانی شان را در برنامه گفتگوی ویژه خبری داریم.
سوال: حالتون بهتر است؟
امانی: الحمدالله، خدا را شکر، من تقریبا ۵۶-۵۷ روز از واقعه میگذرد، یک واقعهای که اتفاق افتاد واقعه بزرگی بود در حجم مردم و کشور لبنان، بنده جزو مجروحین این حادثه بودم این اقدام تروریستی، الحمدالله بعد از این مدت بعد از چند تا عمل جراحی و اینها الحمدالله به این مرحله رسیدم یا به این توان رسیدم که تقریبا آن توانایی قبلی خودم را به صورتی به دست آوردم و انشاالله قصد دارم که به زودی هم برگردم به محل ماموریتم.
سوال: جای چنگال و پنجه رژیم روی صورت شما نشسته این خودش یک نشان افتخار است.
امانی: این هم قسمت ما بود بهتر از این هم میشد که بشود ولی نشد، در همین مرحله جانبازی متوقف شد.
سوال: شما فقط از ناحیه چشم و دستها دچار آسیب شدید؟
امانی: نه، اکثر افرادی که پیجر دست شان بود، طوری طراحی شده بود که دست، چشم و صورت را آسیب بزند، من هم تقریبا در همین سه شکل آسیب دیدم سمت راست صورتم یک مقدار آسیب بیشتری دید و چشم راستم آسیب دید ولی بینایی اش را از دست نداده، چشم چپم کمتر آسیب دید که تقریبا در همان حالت اولیه برمی گردد، یعنی همین الان هم با عینک قابل دید هست و مطالعه و اینها را میتوانم انجام بدهم، چشم راستم گفتند باید یک کمی زمان بیشتری ببرد تا آن توانایی قبلی خودش را به دست بیاورد، یک کمی انگشتان دست مان از شر ناخن گرفتن پنج شش تا انگشت راحت شدیم سرهایش رفته، ولی این دستم که هنوز پانسمان است یک کاری شده بود روی انگشت وسطم که آسیب دیده بود، پیوند پوست لازم داشت محتاج بود که یک کمی وقت ببرد که این هم دیگر انجام شده، الحمدالله از همین سه ناحیه چشم و صورت و دست آسیب دیدم، آسیبهای جزئی هم به ناحیههای مختلف بدنم، سطح پا و اینها و شکم خورده که آنها اصلا ترکشهایی بوده، خسارت چندانی نداشته تقریبا میتوانم بگویم ۹۵ درصد کسانی که در این حادثه آسیب دیدند اینها از همین سه ناحیه بخصوص چشم، دست و طراحی هم شده بود که این تعداد را از کار بیاندازند به زعم خودشان ضربهای بزنند من هم افتخار میکنم که خون من هم کنار خون مردم لبنان و کسانیکه از این دستگاه برای مقاصد غیر نظامی استفاده میکردند و خون من هم کنار آنها ریخته بشود و به قول شما پنجه رژیم صهیونیستی بر صورت ما و دست ما یک افتخاری هست که انشاالله قدر این افتخار را بدانیم.
سوال: ولی خدارا شکر سرحال هستید الحمدالله، آماده ادامه ماموریت در بیروت
امانی: بله آن تواناییهایی که لازم است الحمدالله دارم و از دست ندادم.
سوال: از آن روز که عملیات پیجرها اتفاق افتاد اصلا چه شد؟
امانی: این دستگاه پیجر یک دستگاه اطلاع رسان بود، این قدیم هم در ایران مرسوم بود ولی الان بواسطه کثرت موبایل این دستگاه خیلی مورد استفاده نیست، یک دستگاه هم در اتاق ما وجود داشت، بیشتر برای این طراحی شده بود که اگر در مواقعی موبایل به علت یک اتفاقی قطع بشود این دستگاه اطلاع رسان وجود داشته باشد.
سوال: یعنی چه چیزی را اطلاع رسانی میکرد؟
امانی: مثلا الان پهپاد آمده یا الان فلان جا را بمباران کردند در این جا خطر هست، دلیل اصلی آن هم این است که الان این دستگاه در لبنان آژیر قرمز وجود ندارد یعنی یک سیستم این طوری ندارند که اعلام آژیر بکند مثل رژیم صهیونیستی و بتواند که خبررسانی عام داشته باشد، این را در اختیار مثلا فروشگاه، صاحبان فروشگاه، متصدی فروش، مدیر مدرسه، حتی مدیر مدرسه ایرانیان ما آنجا دستگاه را داشت.
سوال: پس این که فقط انحصارا اعضای حزب الله این را در اختیار داشته باشند این نبود.
امانی: اعضای حزب الله نه به آن صورت و این که گفته میشود که این کاربرد نظامی داشته دروغ است و کاربرد غیرنظامی آن فراوان بوده، من که فرد نظامی نیستم که این را در اختیار داشته باشم برای این که من هم در یک شرایط اضطراری بتوانم یک اطلاع رسانی بشود این را هم داده بودند به ما ...
سوال: چون همان زمان که خبر مجروحیت شما البته همان زمان هم شایعات زیاد بود برخی خبر شهادت شما را میدادند، حالا راجع به آن صحبت میکنیم خیلیها سوال شان این بود که، چون تصور این بود که این پیجرها اختصاصا در اختیار اعضای حزب الله است و بعد سوال شان این بود که دست سفیر جمهوری اسلامی ایران پیجر چه کار میکرده است؟
امانی: حتی شهدا و مجروحان این حادثه زن و کودک هم هست این خودش نشان میدهد که ...
سوال: پس افراد عادی هم استفاده میکردند.
امانی: بله، الان خود فیلم آن در فضای مجازی منتشر شد یک خانمی هست متصدی یک فروشگاهی است آنجا منفجر میشود، البته این دستگاه طوری طراحی شده بود که اگر هم از آن استفاده نکنید بعد از چند ثانیه خود به خود منفجر میشد و آن دستگاه کنار این هست و این بی توجه به آژیری که صدای پیام رسان به صدا در آمده، بی توجه است و در اثر کثرت کار همانجا منفجر میشود و الان یک خانمی من چند روز پیش کلیپ آن را دیدم او هم دو دست و چشمان خودش را از دست داده، یک بچه شهید شده، یک دختری من خودم این را مطلع شدم، دختربچه ۶-۷ ساله بود چشمانش را از دست داده بود یعنی این چیزی نبوده که برخلاف ادعای رژیم صهیونیستی که البته مسئولیت این را چند روز پیش نتانیاهو برعهده گرفت و این خودش یک جنایت جنگی است اصلا کاربرد مواد منفجره و مواد نظامی در ادوات و دستگاههایی که کاربرد عادی دارند ممنوع است و جنایت جنگی محسوب میشود یعنی شما عروسک میفروشید در عروسک مواد منفجره بگذارید، بمبهای خوشهای بیشتر بخاطر همین دلیل هست، جنایت جنگی بود که اینها مرتکب شدند البته دروغ هم پشت سر آن درست میکنند، این دستگاه یک دستگاهی بود برای اطلاع رسانی.
سوال: یعنی مردم لبنان هر کس که بخواهد میتوانست ...
امانی: هر کس که میخواست میتوانست برود تهیه کند البته این دستگاه را حزب الله وارد کرده بود، چون خود لبنان خیلی دولت قوی ندارد الان هم رئیس جمهور ندارد و نخست وزیر آن هم نخست وزیر موقت محسوب میشود به این دلایلی که ساختاری هم ندارند آژیر قرمز بزنند، آژیر بزنند و هشدار بدهند این دستگاه بیشتر برای پوشش این موضوع ابداع شده بود و خریداری شده بود و استفاده میشد.
سوال: الان دیگر پیجر استفاده نمیشود درست است؟
امانی: دیگر بعد از این واقعه نه
سوال: پس الان چطوری متوجه میشوند؟
امانی: شما فکر میکنید الان چطور این مردم را ...
سوال: الان مثلا یک حمله هوایی اتفاق بیفتد از کجا مردم مطلع میشوند که باید به پناهگاه بروند؟
امانی: شاید برای بینندگان جالب باشد الان رژیم صهیونیستی اعلام میکند که ما فلان منطقه را میخواهیم بزنیم یا خود حزب الله متوجه میشود که فلان منطقه الان میخواهد بمباران بشود در ضاحیه، در فقدان این دستگاه و فقدان آژیر قرمز یک عده میروند جلوی آن ساختمانها تیراندازی هوایی میکنند که کسانی که در ساختمان به هر دلیلی ماندند و دسترسی ندارند به این که یا سواد آن را ندارند یا نمیتوانند و پیر هستند، آنها را مطلع بکنند که خارج بشوند یعنی جایگزین این پیجرها این شده که با این نمایش ابتدایی بروند جلوی ساختمانها تیراندازی کنند یا داد و هوار بکنند این افرادی که در ساختمان به هر دلیلی ماندند اینها خارج بشوند یعنی واقعا این کاری که شد یک نوع تهدید کل مردم لبنان بود که از یک دستگاه ساده اطلاع رسانی آنها را محروم کرد.
سوال: و بعد همزمان اینها منفجر شد در یک لحظه ...
امانی: بله اگر کسی فشار میداد همان زمان منفجر میشد و اگر نه چند ثانیه بعد، در واقع تمام این دستگاههایی که بمب گذاری شده بود منفجر شدند، الان آنهایی که باطری شان تمام شده بود یا در حال استفاده نبوده وگرنه تمام دستگاههای فعال منفجر شده بود.
سوال: و شما آن لحظه کجا بودید؟ این پیام آمد و شما رفتید ببینید این پیام چیست؟
امانی: این دستگاه در اتاق کار من بود من آمدم یک بوق خاصی هم زد برخلاف بوقهایی که قبلا میزد، یک پیغام آمد که یک پیام مهمی دارید این دگمه را فشار بدهید، من در دست چپم بود و دست راست که فشار دادم منفجر شد، البته، چون از شدت انفجار متوجه شدم خیلی انفجار قوی نیست، چون پرت نشدم، دیگر همکاران آمدند و من با پای خودم تا بیمارستان رفتم و آنجا ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود آنجا شب یک دو تا عمل جراحی روی چشم و صورتم و اینها انجام شد و دیگر بعد از آن هم خود آقای عراقچی تماس گرفتند با همسر بنده، چون تلفن من جوابگو نبود و خانم بنده هم گفتند و شرح دادند وضعیت من را و ایشان هم همان شبانه تصمیم گرفتند و البته با هلال احمر که یک هواپیما فرستادند آمد تعدادی از این مجروحین را بردند، من میخواهم یک مقایسهای بکنم حجم این حادثه را، در لبنان ۴ و نیم میلیون بیشتر جمعیت ندارد، حدود ۴ هزار نفر یک کم کمتر در این حادثه آسیب دیدند، یکباره بدون هیچگونه هشدار قبلی، ما شب چهارشنبه سوری آمادگی در بیمارستانهای این جا میشود هیچ آمادگی نبود، بنیه پزشکی لبنان هم بنیه قوی نیست که از لحاظ ساختار و تعداد بیمارستانها و اینها، یکباره من مقایسه بکنم با یک کشوری که ۸۰ میلیون جمعیت دارد شما فکر کنید ۸۰ هزار نفر به یکباره در این حادثه از ناحیه دست و چشم آسیب میبینند، اصلا کشور نمیتواند اداره بکند خودش را، این همه تخصص چشم و دست، ۸۰ هزار نفر در یک کشوری که ۸۰ میلیون هم جمعیت دارد و در مناطق مختلف این خودش به نظر من خیلیها درباره علت این انفجارها صحبت میکنند که چرا رژیم صهیونیستی این برگه ارزشمندی که ضربه مهلک میتوانست به حزب الله بزند به توان لبنان بزند، لبنان را درگیر خودش بکند یعنی ۴ هزار مجروح قطعا ۵ برابر یعنی ۲۰ هزار آدم میخواهد که به اینها رسیدگی کنند از راننده و آمبولانس و پزشک و امور دارویی و ... و ذلک، تفسیرهای مختلف و علتهای مختلف و تحلیلهای مختلفی راجع به این که چرا حزب الله این را در این مرحله استفاده کرد گفته میشود که کشف شده بود فهمیده بودند میخواستند جمع آوری کنند این یک احتمال داده میشود، ولی من فکر میکنم رژیم صهیونیستی تصورش این بود که این ضربه آنچنان مهلک هست که میتواند کمر حزب الله را کمر مقاومت را در لبنان بشکند و واقعا هم ضربه ضربه مهلکی بود، مقاومت لبنان سربلند از این قضیه خارج شد، یعنی آن ضربهای که تصور میکرد که نتانیاهو با این خباثت و با این سطح از جنایت، جنایت جنگی، میتواند مردم لبنان و مقاومت لبنان را سرکوب کند و آنها را تسلیم بکند، این به نظر من دلیل مهمی بود که فکر میکنم برای این بود که این را به قولی در وقت غیرمناسب به تعبیر خیلیها استفاده کرد، شاید که همزمان با شهادت آقای سیدحسن نصرالله بود اثراتش تشدید میشد ولی اینها این را که انجام دادند بعد از مثلا یک تقریبا ده روز بعد آمدند سید را شهید کردند، ضربه ضربه کاری بود و این تعداد مجروح به نظر من که مجروح میدانید بیشتر توان را میگیرد شهید دو روز هم بماند دفن نشود مشکلی ایجاد نمیکند، الان سیاستهای جنگی به سمت این جنایتها بیشتر رفته که تا نیرویی را به خودش بگیرد و توان آن کشور را کاهش بدهد که به نظر من دلیل عمده آن این بود رژیم صهیونیستی با این جنایت وحشتناکش نتوانست به نتیجه برسد و بعد فکر کرد راجع به یک جنایت بسیار بزرگتر که رفتند اینها نتانیاهو در این فاصله رفت نیویورک در اجلاس سازمان ملل و آنجا اجازه استفاده از بمبهای یک تنی را برای به شهادت رساندن شهید سیدحسن نصرالله گرفت که آمریکاییها هم موافقت کردند، چون این بمبها یک مقدار با حساب و کتاب و موافقت آمریکاییها باید استفاده بشود هر چند متحد استراتژیک شان یعنی اسرائیل باشد حالا نسبت به کشورهای دیگری که از این سلاحها حتی مثلا هواپیماهای پیشرفته اف ۱۶ و اف ۳۵ استفاده میکنند من در مصر این را دیدم در عربستان هم به همین شکل است محدودیت میگذارند یعنی این طور نیست که سلاح را فروختند او هر شکلی را انجام بدهد ولی این بمبهای سنگرشکنی که یک تنی در ضاحیه علیه مکان اقامت آقای سید حسن نصرالله این شهید والامقام استفاده شد با اجازه آمریکاییها بود و در واقع به علت نتیجه نرسیدن عملیات پیجرها که به نظر من عملیات پیجرها حتی از لحاظ تاثیر جنگی شاید از شهادت سیدحسن نصرالله بیشتر میتوانست که تاثیرگذار باشد به زعم آنها برای خارج کردن مقاومت از صحنه.
سوال: به موضوع شهادت اقای نصرالله حتما میپردازیم، آن اوایل که خبر آمد در مقدمه هم عرض کردم شایعات مختلف بود راجع به جنابعالی حتی خبر شهادت هم آمد، این وسط همسر محترمه شما به نظرم خیلی نقش آفرینی مهمی داشتند در اطلاع رسانی به موقع و این که اجازه ندهند شایعات خیلی بالا بیاید، چطور مدیریت کردند این را؟
امانی: خانم من در همان وهله اول من را داشتند میبردند به یکی از این همراهانمان گفتم که بروید خانمم را خبر کنید که به بیمارستان بیاید.
سوال: ایشان مطلع نبودند که این اتفاق برای شما افتاده؟
امانی: خانم من درست دو سه دقیقه قبل از آن ما تلفنی صحبت کرده بودیم و آن آقا رفت و به خانم من گفت ولی نگفت چه شده، من با این که گفته بودم بگو ولی نگفته بود، به دلیل این که نکند مثلا اتفاق خاصی برای خانم من بیفتد گفته بود که ناراحتی پیدا کرده بیمارستان است، ولی خانم من که آمده بود آنجا دیده بود که از در بیمارستان هر کسی افتاده یکی دستش قطع است، یکی چشمش، یکی صورتش، بعضا اینهایی که در کمرشان بود و منفجر شده بود و خیلی وضع آنجا، حالا من، چون به علت انفجار چشمانم هر دو خون گرفته بود و دارای دید نبودم، من متوجه این صحنهها نبودم سر و صدا بیشتر بود، خانم من آمد بلافاصله ایشان گفت ما باید یک خبری بزنیم، من هم گفتم درست است و یک خبری روی توئیت خودشان زد و با خود من هماهنگ کردند عربی روی توئیت خودم زدم و بعد هم شایعاتی که پراکنده بود این خود همسر من آنجا صدا و سیما آمده بود آنجا یک مصاحبهای کرد که وضعیتش این طور است و نگران کننده نیست و اینها، چون اسرائیلیها خیلی شاید شادمان میشدند که یک اتفاق مهمی برای من بیفتد، ولی ما که سعادت آن را نداشتیم ولی آنها خوشحال میشدند خانم من آنجا آن صحنه را مدیریت کرد و الحمدالله آن خبرهایی که بعنوان منبع اصلی خبر هم مصاحبه هم توئیتر ایشان توانست که جلوی این شایعات را بگیرد.
سوال: و بعد روند درمان آغاز شد تا الان.
امانی: بله از همان شب به لطف دکترهای لبنانی و بعد هم آمدیم در بیمارستان مختلف تشکر میکنم از همه دکترهایی که زحمت کشیدند برای معالجه بنده و دیگر مجروحان لبنانی، آنها فرقی بین ایرانی و لبنانی نبود، آقای دکتر قاضی زاده هاشمی واقعا انصافا شبانه روز تا پاسی از شب یا تا پاسی از صبح ایشان مشغول مداوا بودند، همین جا هم از ایشان تشکر میکنم دکترهای زیادی بودند که بیمارستانهای مختلفی که من آنجا بودم ولی بعنوان سمبل ایثار پزشکان کشورمان لازم میدانم که نام ایشان را ببرم، این که نام دیگران را نمیبرم به دلیل این است که واقعا تعدادشان زیاد بود و تلاش بسیار زیادی هم کردند راجع به همه که اینها را، چون برخی با تاخیر رسیده بودند امکانات پزشکی لبنان کفایت نکرده بود اینجا تا حد زیادی تلاش شد و این کار انجام شد.
سوال: و بعد نماینده رهبر معظم انقلاب از شما عیادت کردند و یک هدیه خاص به شما دادند؟ چی بود؟
امانی: بله یک انگشتر به خود من از طرف حضرت آقا دادند انگشتر نطلبیده یک ویژگی دیگهای دارد حضرت آقا دستشان باز است سخی هستند انگشتر خیلی اشخاص دادند چفیه، انگشتر حتی عبا، اینها را خیلی دادند ولی خوب ما که طلب نکرده بودیم و این نهایت لطف و محبت و ایشان بود البته در همان لحظات اول ورود من و ساعات بعد و روزهای بعد شخصیتهای بسیار بزرگی آمدند جناب آقای پزشکیان تشریف آوردند، سرکار خانم مهاجرانی اولین کسی بود که آمد سخنگوی محترم دولت، جناب آقای عراقچی هم تلفنی و هم حضوری تشریف آوردند عیادت کردند، سردار سلامی، سردار قاآنی و فرزند حضرت آقا حاج آقا مجتبی خامنهای، آقای حداد عادل، آقای زاکانی خیلی خیلی کسانی که حالا اسامی شان خیلی زیاد هست شاید عیادت کنندگانی که آمدند و لطف داشتن، بعضیها منزل آمدند بعضیها بیمارستان شخصیتهای بسیار زیادی آمدند خود حضرت آیت الله قمی که آمدند این هدیه را هم دادند یک عکسی هم اونجا از من البته منتشر شد که ایشان را هم این سلام را داشتند سلام حضرت آقا را و انگشتری هم به بنده و به خانمم دادند ما این را خواستیم به معنای تشکر و اعلام هم کردیم که این ماه مهر و محبت حضرت آقا شامل حال ما هم شد.
سوال: راجع به عملیات پییجر که دیگر فکر کنم شاید آخرین سؤالی باشد که مطرح میکنم راجع به اساساً نوع خرید این پیجرها و ورودش به حزب الله و استفاده آنها حرفهای درست و غلط بسیار زیادی زده شده این که از چه شرکتی خریداری شد، چه جوری این مواد انفجاری روی پیجرها کارگزاری کردند و بعد استفاده شد و الان صحیحترین روایتی که وجود دارد را میشود برایمان بفرمایید؟
امانی: حالا صحیحترین روایت، چون موضوع کاملاً موضوع امنیتی است من نمیتوانم بگویم صحیحترین روایت هستش ولی منبعی در تایوان داشته از خریدش و تایوانیها گفتند که نه این در یک کشور اروپایی این کار انجام شده یعنی ما فروختیم ما در تعبیه مواد منفجره در این پیجرها نقشی نداشتیم و از اینجا به بعد روایت دو تا است یکی اینکه در دو سه کشور اروپایی متهمند که آنها این کار را انجام دادند مسیری که از آنجا آمده وارد این کشورها شده و در آنجا یا تعویض یا در واقع تعبیه مواد، یک روایت هم این است که در آن کشتی کل محموله را جابه جا کردند و صهیونیستها این را با همان مشخصاتی که وجود داشته و با همان بارنامه و اینها یک کاری انجام دادند این را عوض کردند و مدتی هم اینها کار میکرده و در این مقطعی که بیست و هفت شهریور ماه بود آنها در مسیر جنگی که با حزب الله لبنان داشتند این را منفجر کردند منشاش، منشا تایوانی بوده آن چیزی که گفته شد و تایوانیها هم شرط دادند راجع به اینکه این کار در کشورهای اروپایی انجام شده در هر حال عملیات بزرگی بوده.
سوال: و شایع شده که ایران نقش داشته؟
امانی: نخیر، حالا اینکه چرا بعضیها میگویند چرا از ایران نخریدند از ایران تهیه نشده ما در عملیاتی که حزب الله خیلی رعایت میکرده که این از چه جایی خریده بشود و همچنین مقررات خود لبنان و مقررات فرکانس خود لبنان هم اینها مسالهای بوده که درگیر این موضوع هم بوده و من اطلاع دقیقی ندارم ولی قطعاً برای ورود این دستگاههایی که دارای امواج الکترونیک هست باید که حتی شما یک بی سیمی هم میخرید برای یک کار خودتان شخصی تان حتماً باید این را ببرید در سازمان وزارت ارتباطات کشور آن را ثبت بکنند، چون فرکانس هایش مهم است با هم تداخل نداشته باشد اینها یک اقداماتی هستند که انجام میشود در هر حال هنوز هم با توجه به این تحولاتی که مخصوصاً بعد آن اتفاق افتاد یک روایت دقیق و درستی نیست گفته میشود شاید نزدیکترین روایت به آن حقیقت ماجرا باشد آن که من عرض کردم نه آنچه که گفته شد از ایران خریداری شده اصلا وجود نداشته و یک مطلبی بوده که به صورت اشتباه بیان شده.
سوال: و ناگفتهای راجع به عملیات وجود دارد که اینجا الان بشود راجع بهش صحبت کرد؟
امانی: نه، عرض کردم آنچه که لازم بود.
سوال: اگر موافق هستید برسیم به بحث شهادت سید حسن نصرالله شما از چه زمانی پیشنهاد بهتون شد که سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان بشوید کی ماموریت شما آغاز شد اولین دیدار شما با سید کی بود؟ آخرین دیدار شما کی بود؟
امانی: من اولین دیدارم فکر میکنم که جناب سید را دیدم مربوط به لبنان نیست و خوب من تازه وارد وزارت خارجه شده بودم و با دفتر آقای شیخ الاسلام ارتباطی داشتیم آقای شیخ الاسلام با مجموعه این دوستان حزبالله جلساتی داشت حالا خاطرم هست که آقای سید حسن نصرالله را من فکر میکنم سال شصت و نه و یا شصت و هشت من ایشان را چند بار در آن جلسات دیدم عضو جلسه نبودم جوانی بودم که وارد وزارت خارجه شده بودم.
سوال: متولد چه سالی هستید؟
امانی: من متولد چهل و دو، شناسنامه ام اول فروردین چهل و دو هست، یکی دو بار هم در فواصل توی جاهایی بود یک ملاقاتی بود که البته مربوط به کار دیگری بود ایشان را هم دیدم در همین چارچوب کارهای وزارت خارجه و اینها حالا یک جا سخنرانی داشتند، من به لبنان که رفتم خوب بالاخره ارتباط ما با کل مسئولین لبنان هست و ملاقاتهای متعددی، حالا عنوان سفیر ایران در لبنان هم عنوان بزرگی است یعنی در لبنان اینجوری تلقی میشود هر کسی باشد ارتباط با من هم نداشته.
خوب ما یک علقه قلبی هم با آقای سید حسن در این چیزها بود و ما در واقع شش مرداد هزار و چهارصد و یک رفتیم و لبنان و به همراه خانواده رفتیم به فرودگاه و فرودگاه یک عدهای آمده بودند استقبال رفتیم محل روضه الشهدا بعد رفتیم خانه تلفن زنگ زد تصور نمیکردم حالا جناب سید مثلاً این قدر داغ بخواهد با بنده خوشامد بگویند و گفتند گوشی خدمتتان آقای سید میخواهند با شما صحبت کنند اول چیزی که گفتند، گفتند خوش آمد میگویم با تواضع شان گفتند که ببخشید من نمیتوانم بیایم فرودگاه یعنی دیگر نهایت چیزی بود که از تواضع ایشان بود کسی توقع ندارد ولی در مقام تواضع گفتند من نمیتوانم بیایم ببخشید و بعد هم گفتند خیلی کار خوبی کردید شما رفتید دیدار چیز به زودی هم شما را میبینیم مثل همه ملاقاتها جناب سید هم در راس آنها درخواست ملاقاتی کردیم و من یک کمی جرات به خرج دادم و گفتم من میخواهم با خانواده بیایم البته خوب مستقیم که نه با رئیس دفترشان صحبت کردم گفتند یک روز بعدش گفتند که بله میتوانید بیایید و یک روزی معین کردند حالا یادم نیست چند روز بعد از ورودم بود که به اتفاق خانواده به همراه همسرم و دخترم و پسرم چهار نفره رفتیم خیلی خاطره خوبی داریم البته ملاقات همان تشریفاتی بود تشریفاتی نه به این معنایی که حالا همین برای آشنایی بود و اینها خیلی ایشان التفات کردند و دیگر از آن به بعد ارتباطات ما کامل به صورت مستمر وجود داشت.
سوال: قبل از شهادت ایشان آخرین باری که با ایشان ملاقات داشتید کی بود؟
امانی: آخرین ملاقات مربوط به فردای شهادت شهید محسن شکور بود حالا ما به معنای تسلیت گویی و معنای اینکه ملاقات بکنیم و اینها خدمت ایشان رسیدیم.
در لبنان هیچ کس بابت شهادت تسلیت نمیگوید همه با لب خندان با خانواده شهید و خانواده شهید هم همین طور جزو نوادری که آدم میبیند مثلا پدری فرزندش را از دست داده شما در صف مجلس ختم ایستادهای و حالا در مقام دفن خوب آقای سید محسن برای آقا سید خیلی ارزش داشتند، آقای سید آنجا یک خاطرهای را نقل کردند البته شاید گفته شده ولی تکرارش هم بشود خوب است آقا سید گفتند هفته قبل شهید محسن اینجا بود ما کاری داشتیم صحبت کردیم و بعدش شروع کرد گریه کردن شهید محسن شکور گفت من سنم شصت و چهار و پنج سال به نظرم سن داشتند گفتند که من سنم به این رسیده همه رفقای من شهید شدند من میترسم که این شهادت نصیب من نشود و من خلاصه خسارت ببینم آقا سید گفتند که گریه کرد خیلی من به ایشان گفتم که نه تو سالیانی است یعنی به عمر انقلاب اسلامی شهید محسن شکور آنجا کار کرده بود و به نوعی در واقع نفر اول نظامی ایشان تلقی میشد من خیلی افتخاری نداشتم با ایشان مراودهای داشته باشم، چون حالا کار ما سیاسی و دیپلماتیک هست با این بدنهها خیلی کاری نداشتیم مثلا ما، نه اینکه ما نخواهیم نوع طبیعت کار ما متفاوت بود اگر احیاناً جایی میدیدیم ما هم همین راجع به مسائل خاص، البته من شهید محسن شکور را ندیده بودم یک باری شاید یک نفر یک جایی عبوری دیده بودم در نهایت خلاصه اش سید حسن این واقعه را گفت، گفت بعد از یک هفته ایشان شهید شد من در چهره جناب سید این احساس را دیدم که همین گله را هم خود سید دارد از این که به این سن رسیده و هنوز و بعداً در سخنرانی ایشان حضور داشتهام و اسرائیل هم در آن سخنرانی آمد دیوار صوتی حالا در آن سخنرانی را دقیقاً نمیدانم ولی دیوار صوتی چند بار شکست برای این و جمعیتی که آمده بودند من عباراتی که جناب سید به کار میبرد این آخرین ملاقات من بود و بعد یک سخنرانی داشت برای شهید محسن شکور وقت تشییع جنازهاش یک هفته بعد بود فکر کنم، چون جنازه شهید محسن شکور پیدا نمیشد به دلیل خاصی ایشان افتاده بود پایین و یک دیواری افتاده بود رویش و اینها در ساختمان میگشتند و شهید را پیدا نمیکردند یک هفته طول کشید تا جنازه پیدا شده ایشان کاملاً در آنجا مشخص است که کلمه الی القا را به امید دیدار راجع به ایشان چند بار به کار برد و آخر سر هم گفتش که وقتی جنازه را حرکت دادند ایشان مستقیم داشت در واقع نظاره میکرد گفت که به تو نمیگویم خداحافظ بلکه میگویم به امید دیدار به نظر من در آن شرایط جناب سید شهادت خودش بهش الهام شده بود و فکر میکنم از آرزوهایش همین شهادت بود و خداوند ایشان را رحمت کند و همراهان ایشان که چند شهید نیل فروشان هم در کنار ایشان بود و البته بعد آن به اصطلاح دیدار من یک تماس تلفنی هم داشتم با ایشان راجع به بحث سفر جناب آقای عراقچی بود قرار بود بیایند که دیگر یک نیویورک خورد و خود آقای عراقچی من دیدم برنامه امروز هم خدمت ایشان بودم خیلی اظهار تاسف کرد که کاش این دیدار انجام میشد این از سال شصت و هشت حالا شصت و هشت شصت و نه تا آخرین دیدار و آخرین تماس تلفنی هم که داشتیم ایشان تماس تلفنی گرفت و گفت یک سری شایعاتی قبل آن شده بود که امانی مثلاً اطلاعات داده خبر و اینها از این چیزهایی که بازیهایی که در میآوردند ایشان گفت که من این اخبار را میخوانم خیلی میخندم گفتم که نظر لطف شماست در هر صورت تماس تلفنی مان فکر میکنم چهار روز قبل از حادثه پیجر بود.
سوال: راجع به شهادت سید هم حرف و حدیثها بسیار بود اینکه مثلاً از طریق عوامل نفوذی ردیابی کردند یا هوش مصنوعی خیلی به کار آمده شما توی چند ثانیه تحلیل خودتان چیه؟
امانی: ببینید من میگویم در برابر همه اینها هوش مصنوعی و این چیزها نیست شما وقتی که شش تا بمب یک تنی میاندازی در یک جا و شهید سید حسن هم کسی نبود که ملاقات نکند بالاخره آقای امیر عبداللهیان هفت دفعه، وزیر شهید هفت دفعه آمدند عین هفت دفعه ملاقات کردند رد یابی ایشان نیاز به هوش مصنوعی ندارد یک پهباد از آن بالا هم میتواند حالا یک موقع اینها میایند از یک تکنولوژی به نام بمب سنگر شکن یک تنی و شش تا استفاد میکنند این نوع هدف قرار دادن دیگر جای بحثی باقی نمیگذارد بالاخره ضاحیه یک مکان محدود است یک وسعتی که آنچنان ندارد به هر حال من فکر میکنم که آرزوی سید شهادت بود آن هم به این شرایط و به دست بدترین آدمها و آن مطالبی که میخواهند بزرگ نمایی بکنند بمب یک تنی را وقتی بیندازند در مسافتهای خیلی زیادی هر جنبندهای را نابود میکند.
سوال: شما کی بر میگردید؟
امانی: ما اعلام آماده کرده بودیم که میخواهیم برویم ولی یک کم سر این انگشتم یک کم طول کشیده انشاءالله فکر کنم یک هفت هشت روز دیگر این پانسمان را باز کنم میخواهم که دیگر با این دست پانسمان شده نروم.
الحمد الله انگشتهای این دست کامل است جز وسط یک مقداری حالا نیاز دارد به رعایت بیشتر ان شاءالله به بزودی آنجا خواهیم رفت.
سوال: و مهمترین ماموریت شما الان که بر میگردید چه خواهد بود؟
امانی: فکر میکنم که تقویت جبهه مقاومت و پیش بردن مسیر سیاسی برای اجبار رژیم صهیونیستی به قبول شکستش در این دوره از درگیریها وظیفه ماست و حمایت از مظلومین لبنان و حمایت از مظلومین غزه کار ما هم کار سیاسی هست و تماس گرفتن با افراد مختلف و تاثیر گذاری که میتوانیم در این رابطه انجام بدهیم انشاءالله هم دعا میکنیم از بینندگان و شنوندگان محترم میخواهم که بنده را دعا کنند در این کار جلوگیری از این کشتارهای وحشیانه ما بتوانیم موفق بشویم.